سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

اَز اِبتدای ِ اٌفتادن،
اَز اِبتدای ِ صفر،
اَز اِبتدای ِ این همه تنهایی،
دوباره شروع خواهم شد
و این بار
تمام ِ جهان را قدم خواهم زد...

۱۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

از کجای نبودنت شروع باید کرد...از ابتدایش که هرچه میروم عقب پیدایش نمیکنم...

از حالایش یا از آینده اش که اصلا نمیدانم تا کی ادامه خواهد داشت...

میدانی،در واقع اصلا مطمئن نیستم نبودنی در کار باشد آخر تو که همیشه همین جایی درون ذهنم ، در افکار ، در کارهایم درون تمام اتفاقاتی که می افتد و تمام مکان هایی که پا میگذارم.وقتی این همه حضور داری چطور میتوانی نباشی!؟اصلا رویت میشود که ادعای نبودن داشته باشی!؟

فی الواقع مرا با تو نمی نامند میدانی نامم چه میشود!؟

یک دیوانه- مجنون ِ بخت برگشته که توهم ِ بودن کسی را دارد که هیچ وقت خدا حضور مادی نداشته انگار که حتی حضور خارجی هم ندارد .

کسی که نبوده و نیست و نخواهد بود...

داستان ِ خوبی نیست داستانی که تمامش خلاصه شود در

یکی بود یکی نبود.


-نه

بودنت را باور ندارم

همانگونه که نبودنت را...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۳
مَن ...