سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

اَز اِبتدای ِ اٌفتادن،
اَز اِبتدای ِ صفر،
اَز اِبتدای ِ این همه تنهایی،
دوباره شروع خواهم شد
و این بار
تمام ِ جهان را قدم خواهم زد...

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین...



#عید_نگاره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۲۷
مَن ...

اعتماد شانه هایت بود که به نور میخواندتم...

و معجزه...

معجزه درد بود.دردی که آرامش دستانت به خواب سپردش...

دست هایت را بکار.

صدایت را،

شانه هایت را،

بودنت را،

برایِ من...



#مادر_نگاره

#بهشت_نگاره

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۳۴
مَن ...

دویده اومده درِگوشی میگه:

خاله!

به بچه ها بگو این پسره رُ نزنن،این سیدِ....



#احترام_نگاره

#بچگانه_نگاره

#مانی_نگاره

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۱
مَن ...

از بیست شهریور نود و پنج متنفرم!


#حالم_به_هم_میخوره_نگاره

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۲۱
مَن ...

اومدم بگم دلم برات تنگ شده،خیلی.

برای برق چشات،برای خنده هات

کوبیدم تو دهنم گفتم قورتش بده،بزار گیر کنه اون تو ولی بالا نیاد...

سخت ِ

نمیدونی چقدر!



#مرگ_است_نبودن_برای_کسی_که_عادت_داشتی_برایش_باشی

#سخت_نگاره


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۰
مَن ...
حادثه یکبار است،
اما
تکرار یادش رنج هر روزه ی ماست...



#از_سر_اتفاق_نگاره
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۹
مَن ...

اصن هوا یهو پاییزی شد،انگار نم ِ بارون ُ خش ِ برگا بود که پیچید تو گوشم،اونم کی!؟غروب جمعه!

رواست پاییز هنوز نیومده گرد و خاک میکنه تو دل آدم!؟

درستِ عصر تابستونی خیره شم تو سفیدی دیوار ِ روبرو و یهو ای وای که ساعت چند شد و تو از کی نشستی اینجا غرق شدی تو کجاها!؟

بقچه جمع شده ی شهریور شده تصویر جلو چشم و آینه دق!

تیک تاک ساعت شده پتک ُ تیک تاک تیک تاک تیکْـــ

ای بابا نزن یه دیقه!وایسا تورو خدا...واسه چی اینجوری این پا اون پا میکنی!

واسه پاییز ؟خب یکم شمرده تر!فکر این دل ُ نمیکنی یهو وامیسته؟

گفته بودم پاییزِ 

گفته بودم غم داره

گفته بودم غمشم میخرم...

هنوزم دلم میره واسه گرفت و گیراش،

واسه برگریزوناش

واسه غم زده هاش ،همونا که چشاشونو دوختن به سنگفرشای خیس ُ پاییزو رج میزنن...

یکم صبر کن،

خودم به موقعش ثانیه ثانیه رسیدنشُ میشمرم




#پاییز_نگاره
#رادیو_چهرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۱
مَن ...

"این دلبریاتو که میبینم، همین خوش نگاری هات، همین نقاشیای مستانه ات ، یاد خیسی چشات رو پله های پایین روی مترو رو میزنم کنار و صدای آسمونیت می پیچه تو سرم که میگه "از دوست داشتنه"...

ینی می خوام بهت بگم _____ ! تو دل می بری رواست؟"


از شوق بودنت،از ذوق کنج قلب آسمونیت بودن سنجاقت کردم اینجا!

که یادم نره کی خیسی چشمام ُ فهمید...

کی برای قلب از دوست داشتن مچاله شده و زبون قفل شدم از سه نقطه ها گفت...

سنجاقت کردم اینجا که بگم تو خوبی و این همه اعتراف هاست...



#مهربون_نگاره

#به_خاطرت_نگه_دار_نگاره

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۸
مَن ...

مگر اینکه تو خواب ،بغل ِ تو آرومم کنه!




#مسخره_نگاره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۹
مَن ...

داشتم فکر میکردم اگر زیر فرسنگ ها شن و ماسه و خاک مدفون شویم ،شاید ، با احتمالی اندک از بقایای مان نسلی بروید که شبیه ما نباشد...

در غیر این صورت ما نه تنها به آرمان شهر خود نمیرسیم بلکه حتی در راه رسیدن به آن قدم هم نمیگذاریم!




#بدبختی_نگاره

#انتظارات_نابه_جا_نگاره

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۵
مَن ...