در حمام آواز میخواند،کار همیشگی اش بود،از قضا جزء آن دسته از آدمها بود که فکر میکنند صدای خوبی دارند .
یک روز برایش نامه آمد.پاکت،نشانی،سربرگ همه برای صدا و سیما بود،سریع پاکت را باز کرد.نوشته بود که به همکاری با آن ها دعوت شده آن هم به دلیل صدای بسیار خوب َش...
سر از پا نمیشناخت.
چند روز بعد برادرش که آمد همه چیز را گفت مو به مو ...از اول
آخر داستان صدای قهقهه ی برادر بود ُ لبخند ماسیده بر لب که نه بر دلَش...
#شوخی_کثیف_نگاره
#قدیم_ها_نگاره