سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

اَز اِبتدای ِ اٌفتادن،
اَز اِبتدای ِ صفر،
اَز اِبتدای ِ این همه تنهایی،
دوباره شروع خواهم شد
و این بار
تمام ِ جهان را قدم خواهم زد...

۱۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

آدم احساساتی نبوده ، نیستم و حتما نخواهم بود

امّا،

فکری هست که همیشه مرآ تا سر حد ِ مرگ نابود میکند،که انگار قلبم منقبض و منقبض تر میشود تا جایی که بوووم ،متلاشی گردد.

این فکر ، این یاد و خاطره ، این آرزو زمآنی به جان َم می افتد که با تمام وجود یک آغوش باز میخواهد،

نه از هر نوعی َش هآ،

از آن هایی که تا فاصله ی بسیار دوری هم عطر محبت َش به مشامت برسد،

از آن جور هایی که هر لحظه به یادت بیاید ،حس آرامش َش هم القا شود آنقدر آرامش است...

آغوشی که فقط برای گم شدن درونش آفریده شده،برای ثانیه ای،برای لحظه ای...

نمیدانید دلتنگی آدم را از پا در می آورد.

و وآی از حسرت...

وآی از حسرت ِ یک بار دیگر به آغوش کشیده شدن...

وآی از حسرت ِ دیدن یک لبخند ِ دوباره اَت...

وآی از من که هیچ وقت نتوانـــ ـ ـ ـ


"مرگ همیشه زنده است"

 و این با رفتن ِ تو،با مردن اَت،معنا یافت.




#مرگ_نگاره

#سرم_گرم_نوازش_های_اون_بود_که_خوابم_برد_و_کوچش_رو_ندیدم


#موسیقی_نگاره

#لالایی گوش کنید با صدای ِ زندوکیلی جانَم...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۱
مَن ...

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا

بر منتهای همت خود کامران شدم

ای گلبن جوان بر دولت بخور که من

در سایه تو بلبل باغ جهان شدم

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود

در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم

قسمت حوالتم به خرابات می‌کند

هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد

کز ساکنان درگه پیر مغان شدم

در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت

با جام می به کام دل دوستان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید

ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست

بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم

دوشم نوید داد عنایت که حافظا

بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم



#فال_نگاره

#روز_عید_نگاره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۴
مَن ...