جز این به من نمیآید،نمی توانم....
جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۵ ب.ظ
صبح زود باید از خانه بیرون زد،گل خرید،نان خرید و با بوی نان و گل به خانه برگشت.
صبحانه،گل، بوی نان ،ظروف فیروزه ای...
و تو.
بعد ...
میز باید باشد ،میز خودم،همان که رویش پر از رنگ و گچ و مداد و کاغذ است...
گندم باشد،گشتاسب باشد،گرشاسب باشد...
شجریان باشد،بخواند...
بعد،
آشپزخانه باشد و رنگ و رنگ و بوی ناهار...
عصر باشد،باران باشد،عطر چای و کیک خانگی باشد
آهنگ باشد،آقام یزدانی آن هم
من باشم و طرح باشد و پارچه باشد و صدای سوزن...
تو باشی،بوی غذا بپیچد.
وقت پیاده روی شبانه باشد و شعر و کتاب.
و
شب که ما را به خویش میخواند...
#من_نگاره
#روزمره_نگاره
۹۵/۰۷/۰۹