سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

اَز اِبتدای ِ اٌفتادن،
اَز اِبتدای ِ صفر،
اَز اِبتدای ِ این همه تنهایی،
دوباره شروع خواهم شد
و این بار
تمام ِ جهان را قدم خواهم زد...

طبق سیستم تک همسری که من بهش پایبندم...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۷ ب.ظ

صفر و یک یعنی من!

یا تا حد جنون دوست داشتن یا تا سر حد مرگ فاصله گرفتن.

راه میرفتم ُ بهشون فکر میکردم به تمام دوست داشتن هام،

به عوض نشدنشون تا حالا...

از لباس فروشی برمیگشتم با یه پلاستیک تو دستم،توش لباسی بود که ماه ها پیش پسندیده بودم،بعد از اینهمه گشتن رسیده بودم به همون نقطه اول!

به این فکر میکردم که همیشه همین بوده.همیشه رسیدم به اولین چیزی که چشممو گرفته،به این که بعد از اون اولیه هیچ چیزی به چشمم نیومده،همه چی تبدیل به سایه های تاریک بی جلوه ای برام میشدن.

رسیدم به تو!

فکر کردم یعنی برای تو هم همینجورم!؟

یعنی قراره باز برسم به اولین نقطه ای که قلبم تپید!؟به اولین کسی که دوستش داشتم،با تمام وجودم!؟

یا تو تک مثال نقضِ این قضیه ای!؟


#ای_بابا_نگاره

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۲
مَن ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی