سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

سر ِ ـــــــخطـــــــ بنویس

ماندنــْ ـ ـنرفتنــْ ـ ـرسیدنْ

اَز اِبتدای ِ اٌفتادن،
اَز اِبتدای ِ صفر،
اَز اِبتدای ِ این همه تنهایی،
دوباره شروع خواهم شد
و این بار
تمام ِ جهان را قدم خواهم زد...

گفت میخوام سیزن دوم این زندگی ُ بسازم

گفتم که چی بشه !؟ مثلا قراره تو سیزن جدید چه اتفاقی بیافته!؟

گفت دیگه کارگردانش تویی همه چی به تو برمیگرده

گفتم تو نمیدونی من عاشق فیلم هایی ام که آخرشون یا همه میمیرن یا هیشکی به هیشکی نمیرسه!!!

گفت ولی این یکی فیلم نیست...زندگیِ

گفتم مگه نه این که زندگی یه جور فیلمِ

گفت...

چیزی نگفت...

تو سکوت به رفتن ادامه داد...

شاید داشت به پایان تلخ سیزن جدید هنوز شروع نشده فکر میکرد....

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۰۷
مَن ...

نظرات  (۱)

۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۷ طاها میرویسی
قشنگ بود!
پاسخ:
تشکر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی